شیطان و فرشته درون من

  • ۰
  • ۰

مهمونی شبنم

 من علاقه زیادی به خواهرم دارم. یکی‌ اگه بحث طرفداری باشه بین هر کسی‌ طرف خواهرم میگیرم. حالا که من بزرگتر شدم و از نظر مکانی به هم نزدیک تر شدیم و وقت بیشتری با هم می‌گذرونیم به این نتیجه رسیدم واقعا دختر سخت هست. خیلی‌ حساس زود رنج و خودخواه هست. از دستش ناراحت نمیشم، اما این چند مدت فهمیدم که واقعا باید در مقابلش سکوت کرد. باید سعی‌ کنم تا می‌تونم جلوش سکوت کنم که با هم به مشکل بر نخوریم. شانس آوردم که دختر کاملا بی‌خیال و پوست کلفتی‌ هستم. 

مدتی‌ هست که به یک خانوم مشترک که هم دوست من و فامیل خواهرم هست گیر داده. به کوچکترین رفتار این خانوم گیر میده و حسابی‌ حساس شده. من گاهی طرفداری این خانوم کردم و به خواهرم گفتم که اشتباه میکنی‌، اشکالی‌ نداره، سخت نگیر. 

امروز بعد از گیر دادن‌های شدید و بی‌ اساس به این خانوم (شبنم) میگه: من به شبنم قول دادم برای مهمونیش بهش کمک کنم، الان اصلا حوصله ندارم و پشیمونم. 

من: خوب اگه حوصله نداری، نرو. حالا هم تا مهمونی زیاد مونده شاید نزدیکش حوصلت شد. اصلا اگه می‌خوای من جات برم کمک!

خواهرم (آزاده): آره برو، تو که خیلی‌ باهاش حال میکنی و دوسش داری برو!

من: من کارهای خودمو هم به زور انجام میدم چه برسه دوست داشته باشم کار‌های بقیه انجام بدم.

آزاده: نه تو که حال میکنی‌ خوب برو

دیدم بهتره حرف نزنم، سکوت کردم و محل ترک کردم. 

راست میگن همیشه هر داستان ۲ طرف دارد، کم کم دارم حس می‌کنم که آزاده بی‌ ایراد نیست. شاید گاهی هم تقصیر خودش بوده خیلی‌ چیزها!

امیدوارم بتونم به خودم یاد بدم که باید با آزاده سکوت کنم که روزی خدای نکرده رابطمون خراب نشه


  • ۹۴/۰۴/۲۴
  • afsane didar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی